باصدای بلند، گریه!
يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۴ ب.ظ
چند وقتی است یکی از دوستانم برای باز شدن ته صدایم دوتا تمرین داده که با صدای بلند و در شرایط غیر عادی ای هستند و من از همان روز منتظرم روزی برسد که توی خانه تک و تنها باشم و با خودم تمرین کنم.
حالا که بعد مدتها تنها شده ام، میبینم لذت هیچ چیزی به اندازه ی گریه با صدای بلند نیست... شاید آخرش صدایم بگیرد یا هرچی... ولی می توانم خستگی و غصه ی یک هفته را از درونم خالی کنم...
- ۹۵/۰۵/۲۴
این عاشق دلخسته
چند شب را تا صبح باید میمرد؟
چند غصه تلنبار شده باید حنجره اش را جر میداد؟
چقدر باید منتظر معجزه می بود؟
آه اگر گریه نبود این عاشق تا بحال مرده بود...