آشفته بازار

امروز، 26 تیرماه، تولد یک نفر خاص است...


جناب آقای مجتبی خطیب آستانه، همسر گرامی


تولدت مبارک :)

  • :)

« میگن هسته ی زردآلو از خودش خوشمزه تره، باید اسم این میوه رو می گذاشتن زرده ی هستالو! »

ماجرا از آن موقعی شروع شد که خاله ی بنده آمد از ابتکار پسر دلبندش صحبت کردن که ظرف میوه اش را با محتویاتش گذاشته داخل فریزر، به جای یخچال! محتویاتش هم شامل زردآلو و هلو بوده! بعد خاله ی محترم که دنبال ظرف مذکور میگشته، سر از فریزر درمی آورد و وقتی از میوه های یخ زده تناول نموده، دیده که هَی وای! چقدر خوشمزه شده اند! آن هم بعد از یخ زدن!!

بعد از این اکتشاف، مادر بنده برای ثانیه هایی در فکر فرورفت و دقایقی بعد، بعد از عمل احیای اینجانب به صورت بشکن زدن، و بازگشت از اعماق تفکر، ایده اش را با ما نیز درمیان گذاشت که: برای زمستان شما، برنامه های ویژه ای داریم.

این شد که چند کیلو زردآلوی رنگ پریده و ایضا له شده، در یخچال مانده و هیچ کس سراغشان نمی رود! البته ایده ی دیگری بود از این قرار که می شود با این زردآلوها به علاوه ی چند کیلوی دیگر، مربا درست کرد! البته موفق شدیم جلوی سوختن چند کیلو زردآلوی تر و تازه به پای این بخت برگشته ها را بگیریم.

خلاصه اینکه ما هم اکنون دلمان خوش است به این هسته های خوشمزه. اصلا از خود زردآلو هم خوشمزه ترند. این را نگوییم چه بگوییم!؟!


  • :)
وحید: این یارو از اون کله گنده هاست که باید باهاش رفیق بشی.
پژمان: یعنی میگی ازش استفاده ی ابزاری کنم؟
- چیکار کنی؟
- استفاده ی ابزاری.
- اینو از کی یاد گرفتی؟
- از هیشکی خودم بلد بودم!
- پژمان تو داری کتاب می خونی؟
- نه به جون خودم. کتاب چیه! از عادل تو برنامه 90 یاد گرفتم!

این هم از آموزش کتاب خوانی در رسانه ی ملی...

+ اینکه دقیقا همین مکالمه بود یا نه رو نمی دونم! ولی فحوای کلام همین بود...
  • :)

«متن توافق رو نخوندم و نمیدونم چیه. خیلی متشکریم از تیم مذاکره کننده»

جمله ای که یکی از هموطنان عزیز در مصاحبه ش گفت وقتی ریخته بودن تو خیابون برای شادی...

«نمی دونیم چیه ولی ما خوشحالیم، می ریزیم بیرون، آمریکا هم فک نکنه چقد ندید بدیدیم!! ریختن تو خیابون رو دوس داریم، حرفیه؟»

جمله ای که من میگم! همین که اون موقع شب میریزیم بیرون، یعنی ملت بیداری هستیم دیگه! والا!!

  • :)

آهای آدم هایی که صبح تا شب را به نماز و روزه می گذرانید و شب تا صبح را به نماز شب! که را عبادت می کنید؟ خدا پیش من است... 

مگر نه اینکه خدا در قلب های شکسته است؟

  • :)

شب قدر امسالم با سال پیش فرق داشت...

شب قدر امسال مثل پارسال دلم شکست، اشک ریختم، فریاد الغوث سر دادم، پشیمان بودم از گناه، اما...

اما تو نبودی.. جایی که باشم نبودم.. شانه ای که تکیه گاهم باشد به وقت گریه نبود.. دویدن هایمان از حرم به خانه نبود.. اشترودلی که می شد افطاری مان نبود.. صف ایستادنت برای آوردن آب نبود.. قرارمان بعد از نماز، همین تیر چراغ نبود..

شب قدر امسال خیلی توفیر داشت با سال قبل... شب قدر امسال، تو نبودی...

می خواهم قرآن که به سر می گیرم، سایه ی تو نیز بالای سرم باشد...

  • :)

هر سال همین موقع ها دلمان پر می شود از امید، امید به اجابتت...

رو سیاهم، روسیاه گناهان سال های پیش و یک سالی که گذشت...

هر سال به همین امید که می بخشایی دلخوشم...

از این بخشیدن هایت مقداری اش را بریز توی قلب کسانی که هنوز نبخشیده اند...

کاش همه مان می توانستیم حداقل همین سالی یکبار، همدیگر را ببخشیم...

آهای همه ی کسانی که می خوانید، مرا ببخشید...

التماس دعا...

  • :)

یکی از دغدغه های جدیدم توی نظر گذاشتن واسه وبلاگا و نظرات بقیه رو خوندن اینه که یادم بمونه مهربآنو همون فاطیمای جیمه!!

خداروشکر که خودش هروقت نظر میذاره یه نظر دیگه هم پشت بندش میذاره که:

راستی من همون فاطیمای جیم عسدم خخخ

خدایا، این شادی هارو از ما نگیر...

:))

پی نوشت: فاطیما ببین برای تو هم پست گذاشتم!! :)

  • :)

با سلام؛ آستانه هستم! وبلاگ نویسای عزیز وبلاگتون رو بنویسید و از دور هم بودنتون لذت ببرید.

هر کی هم سوال داشت به صورت خصوصی نظر بذاره تا بیان وبلاگش پاسخش رو بدم

پی نوشت: یک فیلم قشنگ امروز دیدم که واقعا یه چیز بزرگی رو بهم آموخت؛ اینکه اون فیلم چی بود و درسش چی بود بماند برای وبلاگ خودم؛ البته اگه پیداش کردین :p

پی نوشت2: اگر سخری پلو مرغ دارید به یاد من هم باشید چون استامبولی سحر امروز رو اصلا دوست ندارم

  • :)
تنهایی درد غریبی است.. مهجور مانده.. جدی گرفته نمی شود..
آدم تنها حاضر است سرطان بگیرد ولی از تنهایی در آید.. آدم تنها خودش را با هرچیزی سرگرم می کند تا تنهایی اش را فراموش کند.. آدم تنها ممکن است خیلی کارهایی را که با عقل جور در نمی آید انجام دهد.. یکجورهایی اصلا آدم تنها، آدم نیست!
نه شکست عشقی خورده ام، نه کمبود شخصیتی دارم! گفتنم از تنهایی نه برای دیده شدن است نه نادیده شدن کارم!
حس تنهایی به همه نزدیک است.. مراقب هم باشیم، تنهایی از سرطان هم بدتر است.. حواسمان باشد کسی را تنها نگذاریم..