مرز جنون
راهنمایی که بودم، خیلی درس می خوندیم، مدیر مدرسه خیلی سختگیر بود و شاگردای ضعیف رو بی بروبرگرد اخراج می کرد، هرروز تا ساعت ۲ ظهر کلاس داشتیم و بعضی روزا تا ساعت ۴:۳۰ هم کلاس تیزهوشان و کتابای علوم و ریاضی خیلی خفنی رو بهمون درس میدادن. هرسال بیشترین تعداد قبولی تو مدارس تیزهوشان رو داشت! بگذریم...
یه روز معلم ریاضیمون گفت یه دانش آموزی اونقدر سر درس خوندن بهش فشار اومده که رسیده به مرز جنون. یه روز وقتی در اتاقشو باز می کنن و فکر می کنن داره درس میخونه، میبینن همه کتاباشو پاره کرده و خودش روشون افتاده رو زمین.
نمیدونم چرا، ولی بعد اون همیشه خواستم مرز جنون رو تجربه کنم. دوست داشتم معلق شدن بدون هیچ تعلقی رو حتی برای یه بار، حس کنم! شاید چندبار شبیه سازیش هم کرده باشم، ولی هنوز به اون مرز جنون نرسیدم... البته میگن ممکنه مرزو رد کنی و واقعا برسی به جنون...
- ۹۵/۰۲/۱۵