میز کار
از بچگی آرزوی داشتن یک میز کار تمیز داشتم. یک میز قهوه ای که یک گوشه اش گلدان است، وسطش مانیتور یا لپ تاپ، گوشه دیگرش چراغ مطالعه، زیر پایم از این یاروهایی که پایشان را می گذارند رویش، توی کشوی سمت راست پر از تنقلات برای وقت بیکاری و مخصوصا یک بسته از انواع دمنوش های طبیعی، گوشه سمت چپش و کنار چراغ مطالعه، یک جامدادی که تویش پر از خودنویس های رنگی و ماژیک فسفری است. بعد یک ماگ بزرگ و خوشگل و رنگی هم داشتم که تویش دمنوش میگذاشتم دم بکشد و شروع می کردم به کار با کیبورد و تق و تق و تق صدا می داد.
البته حالا که فکر می کنم، این آرزوها از خیلی بچگی هم نبوده اند، مال همین تازگی است! والا اگر من همچین تصوری از میز کارم داشتم، عمرا پایم را به دانشکده مهندسی و رشته مهندسی برق و گرایش الکترونیک نمی گذاشتم. چون هیچ جای این میز قهوه ای، جایی برای بردبرد و جعبه قطعات الکترونیکی نیست. میزم شلوغ می شود اصلا!
حالا خیلی دلم میخواهد روزی برسد که پشت این میز خیالی بنشیم و یک لیوانِ پر شکلات داغ بخورم، جای همه تان خالی. بهرحال همیشه که نمی شود دمنوش خورد، بعضی روزها می شود شکلات داغ یا نسکافه هم خورد! بعله :)
این هم از یک نمود عینی میز خیالی بنده که مال یک خبرنگار است! روزمان هم مثلنی مبارک :)

- ۹۵/۰۵/۱۷